چکیده
متون ادبی زبان فارسی از همان آغاز، رابطهای تنگاتنگ با تاریخ و مطالعات تاریخی داشته است. در شیوههای سنّتی و مدرن، پیوسته توجه به این رابطه مطرح بوده است. امّا از آنجا که بحث پیرامون ادبیّات و تاریخ، برای اوّلین بار در آرای غربیان و بر اساس اطلاعات فعلی ما از یونان باستان، نشأت گرفته است. یکی از قدیمیترین نوشتهها که در آن به رابطۀ ادبیات با تاریخ پرداخته شده، کتاب فنّ شعر ارسطو است. با توجه به آراء او که قرنها بر اندیشه و تفکر غربی حاکمیّت داشته است، از منظری محتواگرایانه، همواره تاریخ و ادبیات دو امر متفاوت تلّقی میشدند و بین آنها دوگانگی برقرار بوده است. در مقالۀ حاضر، با بررسی آرای ارسطو، به اصلیترین دلیلش، مبتنی بر تفکیک این دو مقوله پرداختیم. در این بررسی عیان میشود که چگونه رویکرد سنتی، تاریخ و ادبیّات را به مثابۀ دو بخش مستقل مطرح کردهاست. سپس اندیشههای متفکرین معاصرِ نقد ادبی را در ردّ تمایز تاریخ با ادبیّات، تبیین کردهایم. نتایج بررسی ما نشان میدهد، در رویکردهای مدرن، این رابطه در چارچوبی تعاملی و نظاممند قرار دارد. با این تبیین زمینهای مهیا میشود برای هدف اصلی این مقاله، که همانا تأکید بر ماهیّت بینارشتهای ادبیّات و تاریخ است. همچنین، در بخش پایانی این نوشتار در راستای نظریۀ پیوند ادبیات با تاریخ، حلقههای واسط و پیوندهای آن دو در متون تاریخیِ زبان ادبیّات فارسی، احصا و تبیین شده است.
کلیدواژهها