هزارویک شب با نثری آمیخته به نظم، اثری روایی در حوزۀ ادبیّات داستانی است. با وجود آن که بار عمدۀ روایت گری در این اثر برعهدۀ نثر است، تلفیق نظم و نثر در ساختار روایی این اثر، به نقش و جایگاه شعر در حکایت های این مجموعه اهمیّتی ویژه میبخشد. تأمّل در کارکردهای لفظی و معنوی شعر در روایت منثور هزارویک شب، راهگشای فهم ساختار کلّی روایت و شیوه های روایت گری در این اثر و آثار مشابه آن است. برخلاف تصوّر عموم که شعر را - همانند مضمون سرگرم کنندۀ حکایات هزارویک شب- اسباب تفنّن و فراغت خاطر میپندارند و به سبب نقش عمده اش در توصیف، آن را قابل حذف می دانند؛ در حکایت های این مجموعه، شعر نه تنها از عهدۀ توصیف بر می آید و با تزیین عبارت و لفظ، روایت را دلپذیر می سازد، بلکه در پیوندی منسجم با نثر خطّ سیر روایی حکایت را تحرّک می-بخشد و با استفاده از شگردهایی مانند: فضاسازی، گره گشایی و ایجاد تغییر در روند ماجرا، حوادث داستانی را به پیش می برد. نگارندگان در این مقاله، در پی بررسی کارکردهای لفظی و معنوی شعر در هزارویک شب، با دقّت در کیفیّت ارتباط شعر و نثر در روایت و نقش شعر در شکل گیری حکایت های این مجموعه، به بررسی کاربرد و جایگاه شعر در سیر روایی حکایات پرداخته اند. یافته های پژوهش نشان میدهد که شعر در 41 درصد از حکایت های هزار و یک شب، نقشی فعّال دارد و حوادث داستانی را به پیش می برد و در 59 درصد از حکایت ها، در خطّ سیر روایی داستان نقشی ندارد و صرفاً جهت آرایش و زینت کلام به کار رفته است.