نوع مقاله : مروری
چکیده
از آنجا که سخنان شطح آمیز عرفا، شایبۀ کفر و زندقه را دربارۀ گویندۀ خود بر می انگیزاند، پیوسته از سوی عارفان بزرگ مورد بحث قرار گرفته و برای آن دلایل و خاستگاه هایی ذکر شده است. از جمله بزرگانی که برای پاکیزه نگاه داشتن طریقۀ عرفانی خود بسیار کوشیده و در توجیه و تبیین سخنان وحدّت وجودی دیگر عارفان، بسیار همّت گمارده، مولانا جلال الدّین بلخی است. با آنکه او به مباحث و سخنان صوفیانی چون حلاّج و بایزید، که از آن بوی وحدت وجود به مشام جان می رسد، اعتقاد دارد و به ایشان ارادت میورزد، به مرتبه و مقام راهبری خود نیز به خوبی آگاه است و این موجب می شودکه تا حدّ امکان از بیمحابا سخن راندن در میان هرجمع، بپرهیزد و پیوسته حدود درک مخاطب خود را در نظر داشته باشد. پرهیز مولانا از شطّاحی موجب شده است تا با ظرافت و باریک اندیشی، شیوه ای ابداع کند که ما نام «شطح تمثیلی» بر آن نهاده ایم. به نظر می رسد او،آگاهانه این روش جدید و طرز خاص را برگزیده است تا هم از خرده گیری منکران در امان باشد و هم "درد اشتیاق"خود را شرح کند. این مقاله، به بررسی دیدگاه مولانا در بارۀ شطّاحی و شطّاحان و نیز شیوۀ خاصّ او در شطّاحی می پردازد و در پایان، ویژگی های این طرز بیان را بر می شمارد.