نوع مقاله : مروری
چکیده
نجم الدّین رازی عارفی است که در ظاهر با عالم سیاست بیگانه است. امّا علاقه مندی اش به انسان و سر نوشت و سعادت و شقاوت او که با شیوۀ ادارۀ کشور مرتبط است ، وی را به طرح مسائل سیاسی وا میدارد. در این مقاله خواهیم دید که او با تکیه بر طرح وارۀ ذهنی اش که بر بنیاد باورهای عرفانی و دینی او استوار است ، اوّلاً بر ضرورت حکومت تأکید می ورزد و ثانیاً دولت و دین را چونان دو روی یک برگ می داند و معیارهای ارزیابی حکومت و حاکمان را از شریعت اخذ می کند. از سخنان او در مرصادالعباد بر می آید که اجزا و عناصر حکومت مورد نظرش، باید مثل اعضای بدن با یکدیگر و با کلّ نظام در تعامل باشند. به نظر او حکومت به هرمی می ماند که شاه در رأس آن قرار می گیرد و وزیر و کارگزاران، بخش میانی آن را تشکیل می دهند و مردم که گسترده ترین و محروم ترین طبقۀ اجتماعی را به وجود میآورند ، در پایۀ این هرم قرار دارند. از آنجا که می بیند، شاه با خودکامگی و اختیارات نامحدود حکم میراند و کارگزاران دیگر با پرداخت رشوه و خدمت ، به حوزۀ قدرت راه مییابند؛ نویسنده مثل همیشه ، به جای بیان واقعیّتهای موجود ، به توصیف « آن چه باید باشد » می پردازد. از خلال همین توصیفهاست که خواننده ساختار شکنی کرده ، به نگفتههای متن پی میبرد و در مییابد که حکومت موجود ، چیزی جز نظامی تباه نیست. نظامی که در آن جماعتی عظیم استثمار میشوند تا مشتی محدود ثروت اندوزند.